خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غذا
2 . ناهار
[اسم]
la comida
/komˈiða/
قابل شمارش
مونث
[جمع: comidas]
1
غذا
خوراکی، خوردنی
1.Su comida preferida es macarrones con queso.
1. غذای موردعلاقه او ماکارونی و پنیر است.
2
ناهار
نهار
1.La gente en España toma la comida a las dos de la tarde.
1. مردم اسپانیا ساعت دو بعدازظهر ناهار میخورند.
کلمات نزدیک
juguete
papel sanitario
televisión
tejado
cara
verdura
lácteos
bebida
jugo
naturaleza
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان