خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خوشحال
2 . راضی
3 . شادمانی
[صفت]
contento
/kɔntˈɛnto/
قابل مقایسه
[حالت مونث: contenta]
[جمع مونث: contentas]
[جمع مذکر: contentos]
1
خوشحال
شاد
مترادف و متضاد
feliz
1.Me siento feliz porque la semana que viene voy a Cancún.
1. من خوشحالم، زیرا هفته بعد به "کانکون" خواهم رفت.
2
راضی
خوشحال
1.Estoy contento con los resultados. La estrategia que aplicaste resultó ser la mejor.
1. من از نتایج راضی هستم. استراتژی که دنبال کردی ثابت کرد که بهترین است.
[اسم]
el contento
/kɔntˈɛnto/
غیرقابل شمارش
مذکر
3
شادمانی
شادی
1.Alicia no podía esconder su contento. Su solicitud para Harvard había sido aceptada.
1. "آلیسیا" نمیتوانست خوشحالیاش را پنهان کند. هاروارد درخواستش را قبول کرده بود.
کلمات نزدیک
nervioso
origen
nacionalidad
ciudad
ser
cómo estás
idioma
mirar
informal
informático
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان