خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انگشت
[اسم]
el dedo
/dˈeðo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: dedos]
1
انگشت
1.Me corté el dedo haciendo la cena.
1. وقتی داشتم شام درست میکردم، انگشتم برید.
کلمات نزدیک
cintura
espalda
nuca
trasero
cuello
pulgar
uña
dedo del pie
talón
palma
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان