خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . استیصال
[اسم]
la desesperación
/dˌesespˌɛɾaθjˈɔn/
غیرقابل شمارش
مونث
1
استیصال
ناامیدی، ناچاری
1.El robo fue un acto de pura desesperación. No tenía con qué alimentar a su familia.
1. دزدی از روی ناامیدی محض بود. او هیچچیز نداشت که با آن خانوادهاش را سیر کند.
کلمات نزدیک
desagradar
de parte de quién
declarar
dar una vuelta
confeccionar
deshacer
deslizar
destacado
dificultad
estar harto
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان