خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اسپرم
[اسم]
el esperma
/espˈɛɾma/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: espermas]
1
اسپرم
1.El esperma del paciente no es de buena calidad y por eso él es menos fértil.
1. اسپرم بیمار کیفیت خوبی ندارد و برای همین خیلی بارور نیست.
کلمات نزدیک
óvulo
útero
oviducto
ovario
próstata
escroto
clítoris
vagina
blanco
negro
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان