خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . معاون رئیس پلیس
[اسم]
el inspector
/ˌinspektˈɔɾ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: inspectores]
[مونث: inspectora]
1
معاون رئیس پلیس
1.¿Cuándo te convertiste en inspector?
1. چه زمانی معاون رئیس پلیس شدی؟
کلمات نزدیک
patas arriba
agente de policía
víctima
huella
comisario
policía de tráfico
velar
vigilancia
delito
perseguir
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان