خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شرکت کردن (در مذاکره یا رقابت)
2 . مداخله کردن
[فعل]
intervenir
/ˌintɛɾβenˈiɾ/
فعل بی قاعده
فعل ناگذر
[گذشته: intervine]
[حال: intervengo]
[گذشته: intervine]
[گذشته کامل: intervenido]
صرف فعل
1
شرکت کردن (در مذاکره یا رقابت)
1.En el debate intervendrán grandes personalidades del mundo de la política.
1. شخصیتهای بزرگی از دنیای سیاست در مذاکره شرکت خواهند کرد.
2
مداخله کردن
پادرمیانی کردن، میانجیگری کردن
1.El presidente intervino personalmente en la crisis
1. رئیسجمهور شخصاً در بحران مداخله کرد.
کلمات نزدیک
insultar
impactar
hada madrina
guardián
golpear
mirador
obstáculo
ocultar
ogro
orgullo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان