خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازیبازی کردن
[فعل]
juguetear
/xˌuɣeteˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: jugueteé]
[حال: jugueteo]
[گذشته: jugueteé]
[گذشته کامل: jugueteado]
صرف فعل
1
بازیبازی کردن
بازی کردن
1.Clara jugueteaba con su pelo de un modo muy coqueto.
1. "کلارا" با عشوه با موهایش بازی میکرد.
کلمات نزدیک
intruso
intérprete
incansable
imprescindible
fundir
luchador
medicina
mirar de frente
motivo
muestra
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان