خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مانع
[اسم]
el obstáculo
/ɔβstˈakulo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: obstáculos]
1
مانع
1.Su timidez es el principal obstáculo que le impide ganar el concurso de talentos.
1. خجالت او مانع اصلی برای پیروزی او در مسابقه استعدادیابی است.
کلمات نزدیک
mirador
intervenir
insultar
impactar
hada madrina
ocultar
ogro
orgullo
peludo
perjudicar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان