خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تصادف
[اسم]
el percance
/pɛɾkˈanθe/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: percances]
1
تصادف
سانحه
1.Lleva años manejando por esa carretera y nunca ha tenido un percance.
1. سالهاست که او در آن جاده رانندگی میکند و هرگز تصادفی نداشتهاست.
کلمات نزدیک
siniestro
óptimo
poner una multa
intermitente
víspera
mantenimiento
recreo
pionero
proyecto
infraestructura
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان