خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سوختگی
2 . جای سوختگی
[اسم]
la quemadura
/kˌemaðˈuɾa/
قابل شمارش
مونث
[جمع: quemaduras]
1
سوختگی
1.El paciente sufrió quemaduras de primer grado.
1. بیمار از سوختگی درجه یک رنج میبرد.
2
جای سوختگی
اثر سوختگی
1.La quemadura se va curando poco a poco.
1. جای سوختگی کمکم خوب میشود.
2.Se cayó un cigarrilllo y ahora hay una quemadura en la alfombra.
2. یک سیگار افتاد و حالا یک جای سوختگی روی فرش است.
کلمات نزدیک
contusión
fractura
pulso
herida
accidente
mordedura
descarga eléctrica
sutura
conmoción cerebral
emergencia
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان