خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بخیه
[اسم]
la sutura
/sutˈuɾa/
قابل شمارش
مونث
[جمع: suturas]
1
بخیه
1.Esta herida necesita sutura o no se cerrará bien.
1. این زخم به بخیه نیاز دارد وگرنه خوب جوش نمیخورد.
کلمات نزدیک
descarga eléctrica
mordedura
quemadura
contusión
fractura
conmoción cerebral
emergencia
cardiología
ortopedia
ginecología
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان