خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قربانی
[اسم]
la víctima
/bˈiktima/
قابل شمارش
مونث
[جمع: víctimas]
1
قربانی
1.Muchas víctimas de violencia doméstica no hacen la denuncia en la comisaría.
1. بسیاری از قربانیان خشونت خانگی به پلیس گزارش نمیدهند.
کلمات نزدیک
huella
comisario
radiofónico
emisor
accesible
agente de policía
patas arriba
inspector
policía de tráfico
velar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان