خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مسواک زدن
2 . برس کشیدن
3 . برس کشیدن
4 . نقاشی کشیدن
[فعل]
se brosser
/bʀɔse/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: brossé]
[حالت وصفی: brossant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
مسواک زدن
se brosser les dents
دندانهای خود را مسواک زدن
Je me suis brossé les dents, puis je me suis couché.
من دندانهای خودم را مسواک زدم و سپس خوابیدم.
2
برس کشیدن
شانه کردن
(brosser)
Brosser un vêtement/son chien...
لباسی/(موهای) سگ خود... را شانه کشیدن
Je dois brosser mon chien chaque semaine.
باید (موهای) سگم را هر هفته برس بکشم.
3
برس کشیدن
شانه کردن
se brosser les cheveux
موهای خود را شانه زدن
Elle s'est brossé les cheveux.
او موهایش را شانه کرده است.
4
نقاشی کشیدن
کشیدن
(brosser)
Brosser un paysage/un portrait...
منظرهای/پرترهای را... نقاشی کشیدن
Il a brossé un tableau plutôt sombre de la situation.
او تابلویی نسبتا تیره از موقعیت کشید.
تصاویر
کلمات نزدیک
brosse à dents
brosse à cheveux
brosse
brossage
bronzé
brouette
brouhaha
brouillard
brouille
brouiller
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان