خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فرمانده
[اسم]
le commandant
/kɔmɑ̃dɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: commandants]
[مونث: commandante]
1
فرمانده
کاپیتان (کشتی)
1.Le commandant a donné des ordres à ses subalternes.
1. فرمانده به زیردستانش دستوراتی داد.
2.Le commandant du navire adore piloter les grands bateaux.
2. کاپیتان کشتی عاشق راندن کشتیهای بزرگ است.
تصاویر
کلمات نزدیک
comité
comique
comestible
combustion
combustible
commande
commandement
commander
commanditer
commando
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان