خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کامل کردن
[فعل]
compléter
/kɔ̃plete/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: complété]
[حالت وصفی: complétant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
کامل کردن
تکمیل کردن
1.Avec les pièces qu'il restait, l'enfant a complété le puzzle.
1. با تکههایی که مانده بود بچه پازل را تکمیل کرد.
2.Le collier complète sa tenue.
2. گردنبند ظاهرش را کامل میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
complémentarité
complémentaire
complément
complètement
comploter
comportement
comporter
composant
composante
composer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان