خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . علم
[اسم]
la connaissance
/kɔnɛsɑ̃s/
قابل شمارش
مونث
1
علم
شناخت، آشنایی
1.J'ai fait une nouvelle connaissance au bar hier soir.
1. دیشب در بار یک آشنایی (ملاقات) جدید داشتم.
2.Je ne l'ai pas vu souvent, c'est seulement une connaissance.
2. من اغلب او را نمیبینم، فقط یک آشنایی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
conjurer
conjuration
conjuguer
conjugalement
conjugal
connaisseur
connaître
connaître par cœur
connaître une ville comme sa poche
connecter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان