خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محل امانتگذاری
2 . دستور
[اسم]
la consigne
/kɔ̃siɲ/
قابل شمارش
مونث
1
محل امانتگذاری
دفتر امانات
1.Il laisse sa valise à la consigne.
1. او چمدانش را در دفتر امانات میگذارد.
2.Tu peux laisser tes bagages à la consigne.
2. تو میتوانی بارهایت را در محل امانتگذاری بگذاری.
2
دستور
تکلیف، حکم
(le consigne)
1.respecter la consigne
1. به دستوری احترام گذاشتن
تصاویر
کلمات نزدیک
consignation
considérer
considération
considérable
conserverie
consigner
consigné
consistance
consistant
consister
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان