خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مبهوت کردن
[فعل]
consterner
/kɔ̃stɛʀne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: consterné]
[حالت وصفی: consternant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مبهوت کردن
بهت زده کردن، متحیر کردن
1.La décision inattendue du juge a consterné le public.
1. تصمیم غیرمنتظره قاضی جمعیت را متحیر کرده است.
2.Le suicide de mon voisin m'a consternée.
2. خودکشی همسایهام مرا مبهوت کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
consternation
consternant
constellé
constellation
constater
consterné
constipation
constiper
constipé
constituer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان