خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کبودی
[اسم]
la contusion
/kɔ̃tyzjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
کبودی
خونمردگی
مترادف و متضاد
bleu
1.La contusion que j'avais au genou s'est rapidement estompée.
1. کبودی که من روی زانو داشتم به سرعت کمرنگ شد.
2.Légère contusion.
2. کبودی خفیف.
تصاویر
کلمات نزدیک
contrôleur
contrôler
contrôle des naissances
contrôle des armes
contrôle continu
convaincant
convaincre
convaincu
convalescence
convalescent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان