خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کوفتگی (عضلات)
[اسم]
la courbature
/kuʀbatyʀ/
قابل شمارش
مونث
1
کوفتگی (عضلات)
1.Ce sport lui causa des courbatures le lendemain.
1. این ورزش فردایش برای او کوفتگیهایی ایجاد کرد.
2.J'ai ressenti une courbature dans les membres.
2. من در اعضایم یک کوفتگی حس کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
courbatu
courant
couramment
courageux
courageusement
courbaturé
courbe
courber
courbette
courbure
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان