خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سفر دریایی
[اسم]
la croisière
/kʀwazjɛʀ/
قابل شمارش
مونث
1
سفر دریایی
1.Cet été je ferai une croisière dans les îles grecques.
1. این تابستان من یک سفر دریایی به جزایر یونان انجام خواهم داد.
2.Ils ont fait une croisière dans les Caraïbes.
2. آنها یک سفر دریایی به کارائیب رفتهاند [انجام دادهاند].
تصاویر
کلمات نزدیک
croiser
croisement
croisade
croire
crocodile
croissance
croissant
croissant-rouge
croisé
croisée
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان