خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به کار انداختن
2 . آزاد کردن
[فعل]
déclencher
/deklɑ̃ʃe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: déclenché]
[حالت وصفی: déclenchant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
به کار انداختن
به راه انداختن، موجب شدن
1.Ce genre d'incident pourrait déclencher une guerre.
1. این نوع اتفاق میتوانست یک جنگ به راه بیاندازد.
2.Il a accidentellement déclenché la bombe.
2. او تصادفا بمب را به کار انداخت [فعال کرد].
2
آزاد کردن
رها کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
déclenchement
déclaré
déclarer
déclaration écrite sous serment
déclaration
déclic
déclin
déclinaison
décliner
décloisonnement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان