خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کاهش
[اسم]
la diminution
/diminysjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
[جمع: diminutions]
1
کاهش
تقلیل
1.Cela a entraîné une diminution des salaires et de la qualité des services.
1. این عمل موجب کاهش حقوق و کیفیت خدمات شد.
2.Il parle à propos de la diminution du temps de travail.
2. او راجع به کاهش ساعات کاری صحبت میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
diminutif
diminuer
dimension
dimanche
diluvien
diminué
dinde
dindon
dindonneau
dingo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان