خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بوقلمون
2 . زن احمق (مجازی)
[اسم]
la dinde
/dɛ̃d/
قابل شمارش
مونث
[جمع: dinde]
1
بوقلمون
1.J'ai mangé un sandwiche à la dinde pour déjeuner.
1. برای ناهار یک ساندویچ بوقلمون خوردم.
2.Ne ris pas, mais j'ai promis de cuisiner la dinde cette année.
2. نخند، اما من قول دادهام امسال بوقلمون درست کنم.
2
زن احمق (مجازی)
(le dinde)
1.Quelle dinde!
1. چه زن احمقی!
تصاویر
کلمات نزدیک
diminué
diminution
diminutif
diminuer
dimension
dindon
dindonneau
dingo
dingue
dinosaure
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان