خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آب شدن
2 . محو شدن
3 . آب کردن
[فعل]
fondre
/fɔ̃dʀ/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: fondu]
[حالت وصفی: fondant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
آب شدن
ذوب شدن
1.Elle fait fondre du beurre.
1. او کره را آب میکند.
2.La neige fond au soleil.
2. برف در (حرارت) آفتاب آب میشود.
3.Le chocolat fond au soleil.
3. شکلات در (حرارات) آفتاب آب میشود.
2
محو شدن
ناپدید شدن، از نظرها پنهان شدن
(se fondre)
1.Le voleur s'est fondu dans la foule.
1. دزد در جمعیت از نظرها پنهان شد.
2.Nous tentions de nous fondre dans la masse.
2. ما تلاش کردیم خودمان را در جمعیت محو کنیم.
3
آب کردن
ذوب کردن
1.Je fonds du beurre dans la poêle.
1. من کره را در ماهیتابه آب میکنم.
2.La chaleur peut déformer ou fondre le plastique.
2. حرارت میتواند پلاستیک را تغییر شکل دهد یا ذوب کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
fondeur
fonderie
fonder une famille
fonder
fondement
fondre en larmes
fonds
fondu
fondue
fondé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان