خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فر
2 . شکست
[اسم]
le four
/fuʀ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: fours]
1
فر
1.Je dois faire cuire le gâteau au four pendant vingt minutes.
1. باید به مدت 20 دقیقه شیرینی را در فر بپزم.
2.Jean, sors ton dîner du four.
2. ژان، شامت را از فر دربیاور.
mettre au four
در فر گذاشتن
Il a mis le rôti au four.
گوشت را توی فر گذاشت.
un four électrique
فر برقی
un four à gaz
فر گازی
un four à micro-ondes
مایکروفر
2
شکست
ناکامی، عدم موفقیت
مترادف و متضاد
échec
1.Sa nouvelle pièce de théâtre est un four.
1. نمایش جدید تئاترش یک ناکامی است.
faire un four
شکست خوردن
Ce film a fait un four.
این فیلم با شکست مواجه شد. [شکست خورد]
تصاویر
کلمات نزدیک
foulée
foulure
fouler
foule
foulard
fourbi
fourbu
fourche
fourcher
fourchette
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان