خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مالش دادن
[فعل]
frictionner
/fʀiksjɔne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: frictionné]
[حالت وصفی: frictionnant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مالش دادن
مالیدن
1.Elle frictionne sa peau avec une lotion parfumée.
1. او پوستش را با یک لوسیون خوشبو مالش میدهد.
2.Elles frictionnèrent toutes leurs mains pour se réchauffer.
2. آنها برای گرم شدن، همه، دستهایشان را میمالند.
تصاویر
کلمات نزدیک
friction
friche
fric
friandise
friand
frigidaire
frigide
frigo
frigorifique
frileux
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان