خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بنیان نهادن
2 . با مقدمات (چیزی) آشنا شدن
[فعل]
initier
/inisje/
فعل گذرا
[گذشته کامل: initié]
[حالت وصفی: initiant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
بنیان نهادن
آغاز کردن
1.L'entreprise a initié la mise en place d'un nouveau service.
1. شرکت آغاز به ارائهی خدماتی جدید کرده است.
2.La nouvelle direction a initié une nouvelle façon.
2. مدیریت جدید یک شیوه جدید را بنیان نهاده است.
2
با مقدمات (چیزی) آشنا شدن
(s'initier)
1.Ce cours s'adresse aux gens qui souhaite s'initier à l'allemand.
1. این دوره آموزشی برای افرادی است که میخواهند با مقدمات زبان آلمانی آشنا شوند.
2.S'initier à un métier.
2. با مقدمات یک شغل [پیشه] آشنا شدن.
تصاویر
کلمات نزدیک
initiative
initiation
initiateur
initialement
initiale
initié
injecter
injection
injonction
injure
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان