خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دشنام
2 . توهین
[اسم]
l'injure
/ɛ̃ʒyʀ/
قابل شمارش
مونث
1
دشنام
ناسزا، فحش
مترادف و متضاد
insulte
1.Dire des injures.
1. دشنام دادن.
2.Le ton est monté, on échange des injures.
2. تن صدا بالا رفت، فحشهایی رد و بدل شد.
2
توهین
اهانت
1.Ce n'est pas te faire injure que de te demander ton âge.
1. پرسیدن سنت از تو، توهین کردن به تو نیست.
2.Faire injure à qqn.
2. به کسی اهانت کردن.
تصاویر
کلمات نزدیک
injonction
injection
injecter
initié
initier
injurier
injurieux
injuste
injustement
injustice
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان