خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . داخلی
2 . درونسازمانی
3 . دانشآموز مدرسه شبانهروزی
4 . (پزشکی) انترن
[صفت]
interne
/ɛ̃tɛʀn/
قابل مقایسه
[حالت مونث: interne]
[مذکر قبل از حرف صدادار: interne]
[جمع مونث: internes]
[جمع مذکر: internes]
1
داخلی
درونی
1.La surface interne est recouverte d'émail.
1. سطح داخلی پوشیده از لعاب است.
2.Les affaires internes de l'entreprise sont confidentielles.
2. امور داخلی شرکت محرمانه است.
2
درونسازمانی
درونموسسهای
1.Notre service rencontre des difficultés internes.
1. خدمات ما با مشکلات درونسازمانی مواجه میشود.
[اسم]
l'interne
/ɛ̃tɛʀn/
قابل شمارش
مذکر
3
دانشآموز مدرسه شبانهروزی
4
(پزشکی) انترن
کارورز
1.Interne des hôpitaux de Paris.
1. انترن بیمارستانهای پاریس.
2.L'interne est de garde à l'hôpital.
2. انترن در بیمارستان کشیک است.
تصاویر
کلمات نزدیک
internaute
international
internat
intermédiaire
intermède
internement
interner
internet
interpellation
interpeller
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان