خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بستری کردن (در آسایشگاه روانی)
[فعل]
interner
/ɛ̃tɛʀne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: interné]
[حالت وصفی: internant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
بستری کردن (در آسایشگاه روانی)
1.Il a fallu l'interner.
1. باید او را بستری میکردیم.
2.Suite à une crise de démence, il a été interné.
2. پس از یک بحران زوال عقل [جنون]، او (در آسایشگاه روانی) بستری شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
internement
interne
internaute
international
internat
internet
interpellation
interpeller
interphone
interposer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان