خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بلند بلند حرف زدن
2 . دستگیر کردن
[فعل]
interpeller
/ɛ̃tɛʀpəle/
فعل بی قاعده
فعل ناگذر
[گذشته کامل: interpellé]
[حالت وصفی: interpelant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
بلند بلند حرف زدن
داد زدن
1.Le professeur a interpellé l'élève qui n'écoutait pas.
1. استاد [سر] شاگردی که گوش نمیداد داد زد.
2.Les élèves interpellent dans la classe.
2. شاگردان در کلاس بلند بلند حرف میزنند.
2
دستگیر کردن
توقیف کردن، بازداشت کردن
1.Je devrais interpeller ce type maintenant.
1. من باید این فرد را اکنون توقیف کنم.
2.La police a interpellé un suspect.
2. پلیس مظنون را دستگیر کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
interpellation
internet
interner
internement
interne
interphone
interposer
interprète
interprétariat
interprétation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان