1 . از خود پرسیدن 2 . بازجویی کردن 3 . سوال کردن 4 . بررسی کردن
[فعل]

s'interroger

/ɛ̃teʀɔʒe/
فعل بی قاعده فعل بازتابی
[گذشته کامل: interrogé] [حالت وصفی: interrogeant] [فعل کمکی: être ]

1 از خود پرسیدن در عجب بودن

مترادف و متضاد se demander
s'interroger sur quelque chose
درباره چیزی از خود سوال کردن
  • 1. Il s'est interrogé sur son problème financier.
    1. او درباره مشکل مالی‌اش از خود سوال پرسید.
  • 2. Je m'interroge sur la conduite à tenir dans un tel cas.
    2. درباره اینکه در آن شرایط چه رفتاری باید داشته باشیم، از خود سوال می‌کنم. [در عجبم که در آن شرایط چه رفتاری بکنیم.]

2 بازجویی کردن بازپرسی کردن (interroger)

interroger le témoin/le suspect
شاهد/مظنون را بازجویی کردن
  • 1. La police a interrogé le témoin.
    1. پلیس از شاهد بازجویی کرد.
  • 2. La police a longuement interrogé le suspect, mais sans résultat.
    2. پلیس به مدتی طولانی از مظنون بازجویی کرد، اما بدون نتیجه [نتیجه نداشت].

3 سوال کردن (interroger)

مترادف و متضاد interviewer questionner répondre
interroger quelqu'un
از کسی سوال کردن
  • 1. Le journaliste interroge l'acteur.
    1. روزنامه‌نگار از بازیگر سوال می‌کند.
  • 2. Médecin qui interroge un patient.
    2. پزشکی که از بیمار سوال می‌کند.
interroger quelqu'un sur quelque chose
از کسی درباره چیزی سوال کردن
  • 1. J'ai interrogé Eric sur son voyage.
    1. من از "اریک" راجع به سفرش سوال کردم.
  • 2. Les journalistes l'ont interrogé sur son nouveau film.
    2. روزنامه‌نگاران از او درباره فیلم جدیدش سوال کردند.

4 بررسی کردن تحلیل کردن، زیر ذره‌بین قرار دادن (interroger)

مترادف و متضاد consulter étudier examiner scruter
Interroger quelque chose
چیزی را بررسی کردن
  • 1. Il interrogeait les mouvements littéraire.
    1. او مکتب‌های ادبی را بررسی کرد.
  • 2. J'interroge les textes anciens pour qu'on puisse trouver les clés de notre thèse.
    2. من متون کهن را بررسی می‌کنم تا بتوانیم نکات کلیدی رساله‌مان را پیدا کنیم.
تصاویر
  •  تصویر s'interroger - دیکشنری انگلیسی بیاموز
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان