خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عابر
2 . پر رفت و آمد
[اسم]
le passant
/pɑsɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
عابر
رهگذر
1.Des passants les regardaient.
1. رهگذران به آنها نگاه میکردند.
2.Les passants se sont attroupés autour des artistes de rue.
2. عابرها به دور هنرمندان خیابانی جمع شده بودند.
[صفت]
passant
/pɑsɑ̃/
قابل مقایسه
2
پر رفت و آمد
پر تردد، شلوغ
1.C'est un village passant.
1. اینجا یک دهکده شلوغ است.
2.J'ai installé ma boutique dans cette rue très passante.
2. من بوتیکم را در این خیابان بسیار پر رفت و آمد باز کردهام.
تصاویر
کلمات نزدیک
passager
passage piétons
passage
passade
passablement
passation
passe
passe en retrait
passe-montagne
passe-partout
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان