خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نقاشی
2 . رنگ
[اسم]
la peinture
/pɛ̃tyʀ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: peintures]
1
نقاشی
تابلو نقاشی
faire de la peinture
نقاشی کردن
Je ne peux pas vraiment faire de la peinture sans colle
من واقعا نمی توانم بدون چسب نقاشی کنم.
peinture de quelqu'un/d'un artiste...
تابلوی نقاشی یک آدم/یک هنرمند...
peintures de Gautier
تابلوی نقاشی گوتیه
2
رنگ
peinture verte/bleue...
رنگ سبز/آبی...
J'aime la peinture de votre pièce.
من رنگ اتاقتان را دوست دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
peintre
peint
peiner
peine de prison ferme
peine de prison avec sursis
peinture à rafraîchir
peinturlurer
pel
pelage
peler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان