خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بارندگی
[اسم]
les précipitations
/pʀesipitasjɔ̃/
قابل شمارش
جمع مونث
1
بارندگی
نزولات آسمانی
1.Les grosses précipitations ont causé une inondation.
1. بارندگیهای شدید باعث سیل شدهاند.
2.Les précipitations furent abondantes durant tout le week-end.
2. طی تمام آخر هفته بارندگی شدیدی بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
précipitation
précipitamment
précipice
précieux
précieusement
précipiter
précipité
précis
préciser
précision
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان