Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . توضیح دادن
2 . مشخص شدن
3 . تعیین کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
préciser
/pʀesize/
فعل گذرا
[گذشته کامل: précisé]
[حالت وصفی: précisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
توضیح دادن
تصریح کردن، شفافسازی کردن، تدقیق کردن
مترادف و متضاد
clarifier
expliquer
préciser quelque chose
چیزی را تصریح کردن
1. Est-ce que vous pourriez préciser ce que vous voulez dire ?
1. آیا میتوانید توضیح بدهید که چه میخواهید بگویید؟
2. Il veut préciser sa pensée.
2. میخواهد افکارش را توضیح بدهد [میخواهد توضیح بدهد چه فکری میکند.]
2
مشخص شدن
واضح شدن، شکل گرفتن
(se préciser)
مترادف و متضاد
se dessiner
se former
s'éloigner
quelque chose se préciser
چیزی مشخص شدن
1. La menace d'un krach se précise.
1. خطر ورشکستگی دارد شکل میگیرد.
2. Ses intentions se sont précisées.
2. نیاتش مشخص شدهاند.
3
تعیین کردن
مشخص کردن
مترادف و متضاد
établir
préciser quelque chose
چیزی را مشخص کردن
1. Allons, précisons la date de notre voyage.
1. یالله، بیایید تاریخ سفرمان را تعیین کنیم.
2. Nous préciserons plus tard l'heure de la réunion.
2. بعدتر ساعت جلسه را تعیین خواهیم کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
précis
précipité
précipiter
précipitations
précipitation
précision
précisément
précité
précoce
précompte
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان