Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . خود را انداختن
2 . دویدن (با گامهای کوتاه و سریع)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
se précipiter
/pʀesipite/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: précipité]
[حالت وصفی: précipitant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
خود را انداختن
خود را پرت کردن
1.Le chien s'est précipité dans le lac et a nagé jusqu'à l'autre rive.
1. سگ خودش را در دریاچه پرت کرد و تا آن سوی ساحل [کرانه] شنا کرد.
2.Les plongeurs se précipitent dans la rivière depuis ce pont.
2. غواصان از این پل خود را در رودخانه میاندازند.
2
دویدن (با گامهای کوتاه و سریع)
1.Il s'est précipité à la gare car il ne voulait pas manquer le train.
1. او تا ایستگاه (با گامهای کوتاه و سریع) دوید چون نمیخواست قطار را از دست بدهد.
2.Ils se sont précipités sous un porche pour échapper à l'orage.
2. آنها برای فرار از رگبار به زیر یک ایوان دویدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
précipitations
précipitation
précipitamment
précipice
précieux
précipité
précis
préciser
précision
précisément
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان