خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دستور
2 . احراز حق (حقوقی)
3 . نسخه (پزشک)
[اسم]
la prescription
/pʀɛskʀipsjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
دستور
حکم
1.Opposer la prescription
1. مقابل دستوری ایستادن
2.Une prescription juridique.
2. دستوری قضایی
2
احراز حق (حقوقی)
3
نسخه (پزشک)
تجویز پزشک
1.La prescription de mon médecin.
1. نسخه پزشک من.
2.Merci pour votre prescription, Dr. Dupont.
2. ممنون برای نسخهتان، دکتر دوپون.
تصاویر
کلمات نزدیک
presbytère
presbytie
presbyte
preneur à bail
preneur
prescrire
presqu'île
presque
pressant
presse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان