خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آزمایش خون
[اسم]
la prise de sang
/pʁˈiz də- sˈɑ̃/
قابل شمارش
مونث
1
آزمایش خون
مترادف و متضاد
analyse
1.Je vais devoir vous faire une prise de sang et effectuer des tests.
1. وظیفه دارم ازتان آزمایش خون بگیرم و چند آزمایش دیگر انجام بدهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
prise de courant
prise de contrôle
prise
pris
priorité
priser
prisme
prison
prison de surveillance minimale
prison sous haute surveillance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان