1 . فکر کردن
[فعل]

réfléchir

/ʀefleʃiʀ/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: réfléchi] [حالت وصفی: réfléchissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 فکر کردن اندیشیدن

  • 1.Elle réfléchit toujours avant de parler.
    1. او همیشه قبل از حرف زدن فکر می‌کند.
  • 2.Réfléchis à ce que je t'ai dit.
    2. به آنچه که به تو گفتم فکر کن.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان