خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فکر کردن
[فعل]
réfléchir
/ʀefleʃiʀ/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: réfléchi]
[حالت وصفی: réfléchissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
فکر کردن
اندیشیدن
1.Elle réfléchit toujours avant de parler.
1. او همیشه قبل از حرف زدن فکر میکند.
2.Réfléchis à ce que je t'ai dit.
2. به آنچه که به تو گفتم فکر کن.
تصاویر
کلمات نزدیک
réfléchi
réflexion
réflexe
réflecteur
réfectoire
réformateur
réforme
réformer
réformé
réfractaire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان