خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اصلاح
2 . اصلاح دین
3 . معافیت (سربازی)
[اسم]
la réforme
/ʀefɔʀm/
قابل شمارش
مونث
1
اصلاح
بازساخت
1.Le gouvernement a décidé d'une nouvelle réforme législative.
1. دولت تصمیم به اصلاح جدید قانونگذاری گرفته است.
2.Le nouveau gouvernement soutient la réforme sociale.
2. دولت جدید از اصلاح اجتماعی حمایت میکند.
2
اصلاح دین
(la Réforme)
3
معافیت (سربازی)
1.Commission de réforme
1. کمیسیون معافیت سربازی
تصاویر
کلمات نزدیک
réformateur
réfléchir
réfléchi
réflexion
réflexe
réformer
réformé
réfractaire
réfracter
réfraction
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان