Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . تقسیم
[اسم]
la répartition
/ʀepaʀtisjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
تقسیم
توزیع
1.La Croix Rouge organise une répartition de vivres.
1. (سازمان) صلیب سرخ تقسیم آذوقه را سازماندهی میکند.
2.La répartition géographique de la population est très inégale.
2. تقسیم جغرافیایی جمعیت بسیار نابرابر است.
تصاویر
کلمات نزدیک
répartir
réparer
réparation
réparateur
réparable
répercussion
répercuter
répertoire
répertorier
répit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان