خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مصادره
[اسم]
la réquisition
/ʀekizisjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
مصادره
توقیف
1.Le juge a ordonné la réquisition des documents.
1. قاضی دستور به مصادره مدارک داد.
2.Le préfet a ordonné la réquisition des grévistes.
2. فرماندار دستور توقیف اعتصاب کنندگان را داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
répétition
répétitif
répéter
réputé
réputation
réquisitionner
réquisitoire
réseau
réseau social
réseautage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان