خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ملاقات کردن
2 . همدیگر را ملاقات کردن
3 . با هم آشنا شدن
4 . وجود داشتن
[فعل]
rencontrer
/ʀɑ̃kɔ̃tʀe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: rencontré]
[حالت وصفی: rencontrant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
ملاقات کردن
برخورد کردن، روبهرو شدن، دیدن، دیدار کردن
مترادف و متضاد
affronter
croiser
se heurter
manquer
rencontrer quelqu'un
کسی را ملاقات کردن
1. Je l'ai rencontré sur mon chemin.
1. در مسیرم با او روبهرو شدم. [در مسیرم او را دیدم]
2. Je lui ai téléphoné pour le rencontrer à son bureau.
2. به او تلفن زدم تا در دفترش او را ملاقات کنم.
Ravis de vous rencontrer.
از ملاقات با شما خوشحالم.
rencontrer un adversaire/une équipe...
با حریفی/تیمی... دیدار کردن
La France rencontrera la Grèce lors du prochain tournoi de basket.
در تورنمت بعدی بسکتبال فرانسه با مصر دیدار خواهد داشت.
renconter quelque chose
با چیزی رو به رو شدن
Elle a rencontré beaucoup d'obstacles.
او با موانع بسیاری رو به رو شد.
2
همدیگر را ملاقات کردن
با هم روبهرو شدن
(se rencontrer)
مترادف و متضاد
se croiser
1.Ils se rencontrent souvent à la boulangerie.
1. آنها معمولا در قنادی همدیگر را میبینند.
2.Tu te souviens du moment où nous nous sommes rencontrés pour la première fois ?
2. لحظهای که برای اولین بار همدیگر را ملاقات کردیم یادت می آید ؟
3
با هم آشنا شدن
(se rencontrer)
مترادف و متضاد
faire connaissance
1.Ils se sont rencontrés à l'aéroport.
1. آنها با یکدیگر در فرودگاه آشنا شدند.
2.Nous nous sommes rencontrés au lycée.
2. ما در دبیرستان با هم آشنا شدیم.
4
وجود داشتن
پیدا شدن
(se rencontrer)
مترادف و متضاد
exister
1.Une telle générosité ne se rencontre pas souvent.
1. معمولا همچین بخشندگی پیدا نمیشود. [وجود ندارد]
تصاویر
کلمات نزدیک
rencontre
renchérir
renaître
renault
renaud
rendement
rendez-vous
rendormir
rendre
rendre compte
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان