خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لرزیدن
[فعل]
trembler
/tʀɑ̃ble/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: tremblé]
[حالت وصفی: tremblant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
لرزیدن
1.Je tremblais à cause du froid.
1. من به دلیل سرما میلرزیدم.
2.Mon cauchemar m'a fait trembler de peur.
2. کابوسم مرا از ترس لرزاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
tremblement de terre
tremblement
tremble
tremblant
trek
trembler comme une feuille
trembloter
trempe
tremper
tremplin
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان