1 . وقف (کاری یا چیزی) کردن 2 . خود را وقف (کسی یا چیزی) کردن 3 . قول دادن 4 . محکوم شدن
[فعل]

vouer

/vuˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: voué] [حالت وصفی: vouant] [فعل کمکی: avoir ]

1 وقف (کاری یا چیزی) کردن

  • 1.vouer son temps à...
    1. وقت خود را صرف ... کردن

2 خود را وقف (کسی یا چیزی) کردن (se vouer)

  • 1.L'homme qui se voue au théâtre.
    1. انسانی که خود را وقف تئاتر می‌کند.

3 قول دادن عهد کردن

  • 1.L'amitié que je lui ai vouée est indestructible.
    1. دوستی‌ای که به او قول دادم نابودشدنی نیست.

4 محکوم شدن سرنوشت (چیزی) بودن

  • 1.Un vieux quartier voué à la démolition.
    1. محله‌ای قدیمی که به نابودی محکوم شد. (محله‌ای قدیمی که سرنوشتش نابودی است.)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان