[فعل]

أَدَارَ

فعل گذرا

1 چرخاندن اداره کردن

  • 1.تَسْتَطِيعُ الحِرْبَاء أَنْ تُدِيرَ عَيْنَيْهَا فِي اِتِّجَاهَاتٍ مُخْتَلِفَةٍ
    آفتاب‌پرست می‌تواند چشمانش را در جهت‌های مختلف بچرخاند.
  • 2.مَنْ يُدِيرُ هَذِهِ الشَّرِكَة؟
    چه‌کسی این شرکت را اداره می‌کند؟
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان