[فعل]

أَصْبَحَ

فعل ناگذر

1 شدن

  • 1.أَصْبَحَتِ الحَيَاةُ صَعْبَةً بَعْدَ ذَهَابِهِ.
    زندگی بعد از رفتن او سخت شد.
  • 2.أَصْبَحْتُ مُدَرِّساً فِي قَرْيَتِي.
    من در روستای خود معلم شدم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان